دورهایِ نزدیک

دو دورِ نزذیک اینجاییم تا از با جسم و جانمان که از هم دور است بنویسیم از حال نزدیکمان.

دورهایِ نزدیک

دو دورِ نزذیک اینجاییم تا از با جسم و جانمان که از هم دور است بنویسیم از حال نزدیکمان.

گذشته‌ام

جمعه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ب.ظ

من رمقی برام نمونده هر بار که به آینده فکر میکنم یه روزای خوبی رو میتونم تصور کنم. من میتونم روزای خوبی داشته باشم میتونم سرپا شم. میتونم به زندگیم رنگ بدم. ولی الان رو که میبینم فکر میکنم کرور کرور روحیه و توان نیاز دارم تا بتونم این روزها رو بگذرونم که خبری ازشون نیست. میدونم مسخره شده ولی من خیلی خسته‌ام خیلی. انقدر که هر برچسبی و نگاه و حرفی رو می‌پذیرم و همه‌ی آثار منفیش رو قلب و روحم حس میکنم ولی دیگه توان و حوصله‌ی بحث کردن ندارم و از کوچک ترین جمعها گریزونم. از حرف زدن با همه خسته‌ام. از موندن و کنار اومدن با این همه فکر بسته و جنسیت زده که ازم توقع دارن تو قفس بمونم و بازم سالم باشم. از اینکه هی خودمو پنهون کنم دارم عذاب میکشم. از اینکه باید حرفهام رو بخورم تا خانواده‌م بپذیرنم از اینکه هر روز به روش های مختلف اشتباهاتم رو بزنن تو سرم و هی کوچیکم کنن. اینکه مقابلم یه جبهه ببینم که هدفی جز عذاب دادنم تو رفتارشون نمیبینن رو نمیتونم دیگه تاب بیارم. همه‌ی توانم رو به کار میگیرم که عادی به نظر بیام که نشون ندم چقدر دارم میشکنم ولی کم آوردم. احساس تنهایی تو ذره‌ذره‌ی وجودم رخنه کرده. من دلم یه‌ چیزایی میخواد بس که به روم نیاوردم داره یادم میره. بس خزیدم. تو کنجم داره معاشرت یادم میره. دارم همه‌ رو از دست میدم من از همه چیز بیزار شدم. کاش تموم شه. کاش بگذره. من دلم میخواد آینده‌ام رو ببینم دلم میخواد دنیامو بسازم دلم میخواد خودمو بسازم ولی اطرافم یه دنیا مانع و حصار می‌بینم. دارم همه ذوق و شوقم رو از دست میدم. نمیخوام نمیخوام سنگ بشم. با اینکه برای ساختن روزای خوب بی‌تابم ولی دیگه جون ندارم صبر کنم. دیگه روحیه‌ب جنگیدن و مقابله ندارم. دلم میخواد محو بشم نیست بشم. مریض و ضعیف شدم و از خودم شرمنده‌م. از این آدمی که جلوی همه چیز کم آورده و زانو زده و شونه هاش از فرط گریه میلرزه شرمنده‌ام.

این را سه یا چهار ماه قبل نوشته‌ام. امروز که میخوانمش با خودم فکر میکنم چه حالِ آشفته و نزاری داشتم. چقدر سختم بوده. اما گذر کردم. امروز خوبم. میتوانم شاد باشم. میتوانم بگذرم. توانسته‌ام بگذرم. و این زیباترین فکرهای این روزهاست. 



  • Sarina Miori

نظرات  (۱)

امید خوبه 
پاسخ:
نداشتم. ولی گذشتم از اون روزها. بی امید فقط خواستم بگذرم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی